از سکوتِ پیشِ از تو،تا سرودِ آمدنت
راهیست بس طویل
که در آن پاهایم مرا و من نیز
دل را جا نهادیم
پس میخوانم تو را
که زیباتری از همه شعرها
و فریباتر از عشق نخستین
تو را که چونان نسیم
میوزی بر پاییزِ پیراهنم
میخوانم و میدانم،خواهی نگریست بر من
آن سان که مَست بر آونگ بودنِ خوشههای انگور
لب بگذار بر این لب و نوش کن مرا
که این انتظارِ تلخ ساختهست زِ من
شرابی بس آتشین!
برش شعری از کتاب:
رنگ صدای تو آبی بود